میخوام این وبلاگو به عشقتون ادامه بدم

امروز جمعه26 مهرماه92 است الان بهمراه مادر و پسر عموم تازه از طاقبستان برگشتیم

چند تا از وبلاگ های نی نی بلاگو دیدن کردم-تصمیم گرفتم که براتون بنویسم  از روزی که بدنیا اومدین  خاطراتش و  عکسهایی که دارم متاسفانه فاصله خونه ما و شما عزیزای دلم کار رو خراب کرده و نمیتونم زود به زود ببینمتون-سعی می کنم با عکسهای ارشیوی و عکسهایی که ذر اینده خواهم گرفت وبلاگ و یا بهتر بگم دفتر خاطراتتونو گرم کنم

شما نسبت به بچه های دیگر شانسی که آورده اید این است که حیاط خانه شما که در اصل خانه پدر بزرگی شما هست دارای حیاطی بزرگ است که یک طرف ان بصورت باغی از درختان لیمو و انار است  که در فصل بهار و شکوفه دهی لیمو بوی جذاب و مطبوعی را در فضای اطراف پراکنده می کند

با رسیدن فصل پاییز و به بار نشستن لیمو و انار و چیدن و خوردن آنها هم حال خوشی به ادم دست میده و شما هر روز  به جای بازی در کوچه ها با دوستان خود در حیاط بزرگتان بازی می کنید که از هر لحاظ بهتون خوش میگذره