رامبد و رامتین نفسم

رامتین -اولین خواهر زاده من  و برادر بزرگ رامبده-و متولده 21 شهریور 1385 هست و الان شکر خدا کلاس دوم دبستان هست و همزمان کلاس زبان میره و در بین بچه های همکلاسی خودش  تکه و استعداد عجیبی داره مخصوصا تو یادگیری زبان خارجه و از نظر هوش و علم  بیشتر به بچه های کلاس چهارم میخوره تا دوم-رامتین بچگیش خیلی توپول مپلو خوردنی بود با موهای طلایی خوشگلش ...

امروز جمعه26 مهرماه92 است الان بهمراه مادر و پسر عموم تازه از طاقبستان برگشتیم چند تا از وبلاگ های نی نی بلاگو دیدن کردم-تصمیم گرفتم که براتون بنویسم  از روزی که بدنیا اومدین  خاطراتش و  عکسهایی که دارم متاسفانه فاصله خونه ما و شما عزیزای دلم کار رو خراب کرده و نمیتونم زود به زود ببینمتون-سعی می کنم با عکسهای ارشیوی و عکسهایی که ذر اینده خواهم گرفت وبلاگ و یا بهتر بگم دفتر خاطراتتونو گرم کنم شما نسبت به بچه های دیگر شانسی که آورده اید این است که حیاط خانه شما که در اصل خانه پدر بزرگی شما هست دارای حیاطی بزرگ است که یک طرف ان بصورت باغی از درختان لیمو و انار است  که در فصل بهار و شکوفه دهی لیمو بوی جذاب و مطبوعی را در ف...

رامبد عزیزم خواهرزاده شیرینم -پنجم مهر ماه سال هزار و سیصدو هشتادو هفت  قدمای نازنینشو گذاشت این دنیا و با اومدنش  در کنار برادرش رامتین خونه مونو روشنی بخشید رامبد عزیزم چون فاصله خونه ما و شما زیاده بعد اینکه برای اولین بار اومدیم پیشت که بدنیا اومده بودی عزیزه دله من-.و بغلت کرده بودن همین عکسو میگم -با خودم گفتم اییییییییییییییی چه زشته واااااااااااای اما الان شکر خدا شدی یه دسته گل -بزنم به تخته و جونم به جونه تو و داداشت بنده   ...